خاکستري ِ روشن مايل به سبز!

ساخت وبلاگ

گاهي فکر ميکنم براي اين اتفاق خيلي زود بود. اينکه يکهو سر بخورم و بيايم وسط معرکه اي ديگر. ترس دارم. دست هايم يخ کرده اند و کف دستهايم عرق کرده. سميرا ميپرسد: خوبي؟ و من براي هزارمين بار دروغ ميگويم که خوبم . دروغ ميگويم. خوب نيستم و همه وجودم را ترس گرفته. از اتفاق ميترسم. از دنيا و مافيهايش ميترسم. از آينده ميترسم. از حال...از گذشته... همه چيزي که ميفهمم ترس است.
بروي ترس است...بماني ترس است...
دورتا دورم را پر از کتاب ميکنم و خودم مينشينم وسطش. ميخواهم دلهره هايم رهايم کند. نميشود. هرکلمه خيال است. خيالي که مرا به تو ميرساند. خيالي که مرا گرم ميکند و بعد يکهو همه جا تاريک ميشود. چيزي مي آيد و مي افتد روي گرمي خيالاتم. مي افتد درست ميان دوست داشتني که داريم هجي ميکنيم کف دست يکديگر و من زار ميزنم...
همه ميگويند طبيعي است. دنيا هميشه همين روزها را براي همه آدم ها داشته. همه ميگويند اينکه مطمئن نيستي، اينکه از چيزي ميترسي يعني دارد همه چيز درست پيش ميرود اما من فقط کف دستهايم را که يخ کرده مشت ميکنم و ميگويم : ميترسم...

گاهي فکر ميکنم براي افتادن ِ اين اتفاق ِ غير ِ معمولي زود بود... بايد ميگذاشتم جهان‌م همچنان منطقي ميگذشت...

...

خاکستري رنگ ِ ترديدهاي ِ مايل به سياه است.. ترديدهايي از غم.جنس ِ بودن ِ تو سبز است. روشن است. زيباست. خاکستري ِ مايل به سبز که نداريم نه؟
پس بگذار سبز بماند... سبز ِ سبز...

لعنت......
ما را در سایت لعنت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2tasnim745 بازدید : 103 تاريخ : شنبه 15 آبان 1395 ساعت: 20:50